Sunday, March 10, 2019

برهنه


به نظرم از سخترین و شجاعانه ترین کارهایی که یک هنرمند می کند این است که بخشی از وجود خودش را پیش روی مخاطب می گذارد. هنرمند به واسطه ی اثرش اندکی از خود واقعی اش را از زیر نقاب اجتماعی بیرون آورد. یک نقاشی، یک داستان یا یک قطعه شعر، خالق اثر را برای مخاطب اندکی آشناتر و اندکی آسیب پذیرتر از قبل می کند. شاید راه های دیگری هم برای ساختن یک کار هنری خوب باشد ولی برای من همیشه اصالت اثر نتیجه ی یک درد دل صادقانه بوده. اینکه آنچه می بینی یا می خوانی دغدقه فرد باشد زمین تا آسمان فرق دارد با یک تلاش سودجویانه برای راضی کردن تو و ببیشتر آثار جالب برای مخاطب ساخته نشده اند. حداقل من دلم می خواهد اینطور باور کنم. حتی همین دست نوشته هم همین کار را میان من و تو خواهد کرد

خیلی وقت پیش بود که در یک جمع دوستانه، دوستانم، قطعن از سر دوستی، شروع کردند از من سوال های سخت پرسیدن. منظورم از سوال های سخت، سوال هایی برای بشریت نبود. سوال های عمومی هر چقدر هم که سخت باشند سر سگ می تواند توی آنها بجوشد. سوال های فردی و خصوصی سخت تر هستند. اینکه تو چرا به فلان ارزش باور داری. اینکه چه شده که این شدی و چرا بهمان رفتار را انجام می دهی. سوال هایی که وقتی روانشناست از تو می پرسد هم به زحمت و برای انجام وظیفه به آنها جواب می دهی. سوال های خیلی فجیعی هم نبودند اما خودِ خودِ من را موضوع قرار داده بودند. در آن موقع حس می کردم که آنها لباس هایم را از تنم می کندند. به نظرم این مثال مناسبی است. برهنگی 

خیلی وقت ها پزشکان هم برای درمان مراجع را برهنه می کنند. ارجاع به روانکاو را ببرید در همین قالب. هم پزشک و هم روانکاو حرفه ای با ایجاد کمترین نارحتی و معذب بودگی این کار را می کنند. در رابطه ی عاطفی هم توقع بر این است که حاضر به برهنه شدن در مقابل شریکت باشی. مثال جا افتاده را بیشتر چنگمال نکنم

من خیلی باید مراقب خودم باشم که به خشتک ملت چنگ اندازی نکنم. درست بودن اصلا کافی نیست. حتی نیت خیر داشتن هم کافی نیست. هیچ پزشکی حق ندارد در حالتی که می شود از شما اجازه بگیرد، برای درمان شما را لخت بکند و طبیعتاً هیچ روانکاوی هم همینطور. حالا بگذیریم از ماهایی که فکر می کنیم دکتر بازیمان گرفته. البته که دکتر بازی هم با وجود اینکه جدی نیست و به نتیجه هم نمی رسد نیازمند اجازه است. اینکه من خودم راحت لخت می شوم هم دلیل نمی شود. من متاسف می شوم وقتی که فکر می کنم با کسی این کار را کرده ام. متاسف توصیف بجایی نیست، دردم می آید. حق هم دارم دوست ندارم دوستانم، عزیزانم یا حتی ملت را ناراحت کنم. به این نتیجه رسیدم که، به جز موارد استثنایی، نظر خواسته نشده را نباید داد. داشتم فکر می کردم بروم کنار دست چپم، همانجایی که معمولاً ضربدر می زنم که چیزی یادم نرود خالکوبی کنم
BE NICE!

No comments:

Post a Comment