Tuesday, October 30, 2018

میانبر

تصور کنید که نیمه های شب، خسته و کوفته و خواب آلود راهی دستشویی بشی، خشتک مبارک را پایین، زانو را خم و کون را بر سر سنگ خلا، بکشی و بنمایی و بگذاری و شروع کنی به نوردیدن حالات ملت در فیسبوک که می رسی به پُست یکی از یاران قدیم. نوشته است

خواجه ی ناهی عشق عاقل نیست /  لیک "پرگار وجود" هم دل نیست
دل کجا پرده اسرار شکافت / جز به مهمل که "خرد کامل نیست"ء

بجا گفته. همین بجا گفتنش سر دردلی را باز کرد که مدت هاست برایش در پی گوش شنوا یا چشم مشتاقی می گردم تا با آن مغز و وقت مخاطب را بخورم و تلف کنم. برای همین خشتک بالا کشیدم و کمر همت به نوشتن این مطلب بستم. لپ کلام اینکه من بسیاری از شامورتی بازی های ملت را در دسته تلاش برای یافتن میانبر در کشف حقایق عالم می بینم. پیدا کردن میانبر بد نیست. کلا انسان حیوانی است میانبر یاب. تمام دست آورد های بشری به نوعی میانبر هستند. کلا ما همواره دوست داریم و در تلاشیم که حالت دنیا را به حالت مطلوب خود تغییر بدهیم و علم و صنعت و فنآوری دست به دست هم می دهند که یک همچین اتفاقی بیافتد. در تمام ارکان زندگی. منظورم فقط این نیست که مثلاً انرژی ها یا بلاهای طبیعی را در خدمت و  کنترل خود در آوریم. همین که شیر در یخچال کپک نمی زند یا اینکه اقبال شستن خصوصی خویش بعد از انجام کار شماره یک یا دو را با آب گرم داریم یعنی جایی از خانه و جایی از ما به خواستمان و بسته به شرایط سرد یا گرم می شود. هر روز ما همین است، اینکه دنیا را رام کنیم و چه بهتر که هر بار این کار را راحت و راحتتر انجام بدهیم. قرن ها پیش، پیک سوار می فرستادیم، قرنی پیش تلگرام و حالا رو در رو از این سوی کره زمین با آن سوی کره زمین گپ می زنیم. این میانبر ها دانش هستند. راه های تغییر دنیا با کمترین هزینه ی شناخته شده که قدرت می آورد

این که مشکلی ندارد. مشکل ساده لوح بودن و عجول بودن در یافتن دانش است. مثال خوبش استفاده یا ترویج کلمات گهربار است. بزرگی در شرایطی جمله ای گفته و حالا همه برای هم جمله ی او را پرت می کنند که مثلا انیشتین گفته «خدا تاس نمی ریزد» و از آن تعبیر های عرفانی مذهبی می کنند. در حالی که آن بدبخت مادر مرده در نقد تئوری کوآنتوم و در متن فیزیک این را گفته و اصلا چنان منظوری نداشته. یا مثال مورد علاقه ی من این عبارت «همه چیز به اندازه اش خوب است» می باشد که مردم بارها و بارها برای هم تکرار می کنند بعد از گفتن آن سر را هم کمی به نشانه ی تایید تکان می دهند. انگار ما بعضی چیزی ها را خارج از اندازه می خواستیم. سوال هیچ کس این نیست که چه چیز کم تر یا بیشتر از اندازه خوب است. هر اندازه ای که «خوب» است همان اندازه ای است که همه دنبال آن می گردند. جمله ی بالا معادل «خوب خوب است و البته بد هم بد است» است

 همه آزادند هر جور که دوست دارند تلاش کنند تا حقایق عالم را کشف کنند اما از نگاه من این کار با مطالعه و جستجو و در طول زمان انجام می شود و نه به سرعت و از طریق میانبری عجولانه همچون عرفان. چرا به عرفان مشکوکم؟ برای اینکه همان شعار شعر بالا را می دهد، اینکه منبع دانشی و راهی برای متصل شدن به آن وجود دارد که بعد از اتصال جواب همه ی سوالات ما مشخص می شود. بیایید ببینیم مُبلغ این طرز فکر چه چیزی را به شما می فروشد. اینکه او میانبری بلد است (دانشی دارد) که  با وجود تلاش های او و همفکرانش به خاطر دلایلی چون دشمنی حاصل از ناآگاهی یا سودجویی برخی جامعه از آن بی خبر است و او این حاضر است این راه کوتاه رسیدن به قدرتی بزرگ را در اختیار شما قرار بدهد. بشر عقده ی حقارت دارد. این غلط خوانده می شود. بشر از کودکی درگیر این پرسش است که چه بخشی از جهان بیرون در کنترل اوست. آیا قادر مطلق است یا ناتوان کامل. همین تمایل است که باعث می شود ما خریدار این ایده باشیم که راهی جادویی، مهرمانه و آسان برای رسیدن به دانش/قدرت وجود دارد 

No comments:

Post a Comment