Friday, April 24, 2015

به کدامین نارنگی کشته شدم

در یک پیچ نه‌چندان تند، یکی از دو نارنگی روی صندلی شاگرد را از دست دادم. حدسم این است که به زیر صندلی قل خورده است. شعور به خرج دادم و در هنگام رانندگی چندان تا کمر به زیر صندلی کناری خم نشدم. بعد از رسیدن به پارکینگ یک ربع ساعت را صرف عملیات نا موفق نجات کردم و از دیر معمولم دیرتر رسیدم.
تمام روز نگران موقعیت سوخته‌ی خوردن یک نارنگی خواهم بود، هرچند که باید نگران بوی گندیده‌ی یک گمشده‌ی فراموش شده باشم. بنا به این اصل که هر تفنگ روی دیواری روزی شلیک خواهد کرد، من هم در شرایطی آخرالزمانی این نارنگی مانده را خواهم خورد و به جای گشنگی از نارنگی می‌میرم.
از این پس هروقت سوار ماشین می‌شوم فکر می‌کنم چیزی در حال تماشای من است!


No comments:

Post a Comment