Sunday, May 19, 2013

خواست یا نیاز؟


آیا باید بر اساس نیاز رفتار کرد یا به دنبال خواست ها رفت. در این مقاله قصد دارم به کمک مقدمه ای کمی طولانی توضیح دهم که این سوال بی مفهوم است. با این حال مقایسه ی این دو مفهوم خالی از فایده نیست.

آنچه ما درک یا دانش می نامیم مجموعه ای از الگوهای تکرار شونده است که در پیام های عصبی دریافت شده از محیط کشف می کنیم. معمولاً (اگر نه همیشه) ترکیب الگوها، الگوی تازه ای می سازد. هر مفهوم که به کمک حداقل یک واژه در زبان به آن اشاره می شود در یک لایه ی انتزاعی قرار دارد به این معنی که هر الگو در لایه ی انتزاعی بالاتری از الگوهای تشکیل دهنده ی آن است. مثلاً استوانه شکلی است که سطح دور آن را مجموعه نقاطی تشکیل می‌دهد که در فاصلهٔ یکسان از یک خط راست قرار دارند. بنابراین استوانه مفهومی انتزاعی تر از نقطه، سطح، فضا، فاصله، تساوی، مجموعه و خط است. ما با ترکیب این الگوها، الگوی استوانه را می سازیم. غیر انتزاعی ترین الگویی که ما می شناسیم، چیزی (پیام عصبی) است که حس می کنیم. آنچه از رفتار موجودات زنده ی غیر سخنگو بر می آید این است که درک آنها هم مانند ما محدود به آنچه حس می کنند نمی شود و در پائین ترین سطح انتزاعی نمی ماند. شکار، شکارچی را تشخیص می دهد و می گریزد. بنابراین هر حیوانی که رفتار "فرار" را نشان می دهد، مفهوم انتزاعی "خطر" را می فهد. اما انسان می تواند از طریق زبان و واژه ها  فرد هم زبانش را به الگوهای موجود در ذهن خود ارجاع دهد. هر واژه به یک یا چند الگوی ذهنی اشاره دارد و یک الگو ممکن است با چند واژه بیان شود. وقتی سخنی گفته می شود، اگر الگوی مشابه با همان واژه در ذهن شنونده (مخاطب) وجود داشته باشد، سخنگو می تواند الگوی حاصل از ترکیب این الگوها (واژگان) را در ذهن مخاطب ایجاد کند و این لحظه ای است که می گوییم شنونده منظور سخنگو را فهمیده است. این همان اتفاقی است که هم اکنون در ذهن شما در حال رخ دادن است. اگر یکی از الگوها قابل ترجمه به پیام های عصبی نباشد آن وقت شنونده با سوال روبرو می شود. این توضیحی است که من در رابطه با درک ما از جهان بیرون از خود دارم.

علیت گزاره ای کلی در مورد توالی همین الگوها است. اینکه رخدادی (معلول) همواره بعد از رخدادی دیگر (علت) رخ می دهد. اگر اینطور نباشد می گوییم که آن دو موضوع نسبت به هم بی ربط هستند. در واقع علیت یکی از الگوهای بسیار رایج در مشاهدات ماست که به ما قدرت پیش بینی آینده یا گسترش دیدگاهمان را می دهد. یکی از دلایل اینکه ما تنها الگوهای تکرار شونده را به خاطر می سپاریم این است که به ما امکان می دهند تا چیزی بیشتر از پیام های ورودی را ببینیم. اگر "الف" همواره با "ب" دیده می شود به شرط آنکه این قانون علیتی را بدانیم، پس با دیدن "الف" "ب" را هم دیده ایم. حالت جامعتر این حالت این است که "ب" در زمان آینده رخ می دهد. تکرار می کنم که دانش مجموعه ای از الگوهای تکرار شونده بین پیام های ورودی به ذهن ما یا الگوهایی تکرار شوند بر روی این الگوهاست.

با در نظر داشتن این فرضیات نگاهی داشته باشیم به معنای الگوهای "خواست" و "نیاز". تنها توضیحی که برای وجود خواست ها یا تمایلات موجودات دارم، فرگشت (تکامل) است. در این فرآیند موجودات رفتارها و تصمیماتی می گیرند که معمولاً به بقای ژن آنها کمک می کند. در واقع هر موجود جاندار یا غیر جانداری وجود دارد (موجود است) زیرا دلایل وجود آن موجود است. این گزاره تکرار اصل علیت است و چنان بدیهی است که شاید اشاره به آن بی مورد به نظر بیاید

وقتی الگویی (هدف) به چیزی نیاز دارد، آن موضوع از علت های این هدف است. مفهوم نیاز به عکس یک رابطه ی علیتی اشاره دارد یعنی مفهوم "نیاز" بدون "هدف" معنی پیدا نمی کند. در بسیاری گزاره های مربوط به "نیاز"، هدف، بقا فرض شده و بیان نمی شود. یعنی وقتی گفته می شود موجودی به چیزی نیاز دارد منظور این است که بقای آن موجود از (معلول ها یا) نتایج آن نیازمندی است.

تجربه نشان داده است که خواست های ما همواره به بقای ژن ما نتیجه نمی دهد. مثال بارز این موضوع خواست ما برای جلوگیری از بارداری است. بشر دوستار بقای ژنی است که حامل آن است و این معمولاً یکی از قویترین خواست های ماست. اما جالب اینجاست که ما در راستای بقای ژن ها بهینه رفتار نمی کنیم. ما همواره در خدمت خواست های خودمان هستیم. هرچند در بسیاری موارد خواست های ما به نفع بقای ژن هایی است که حاملشان هستیم اما تنها و تنها چیزی که ما را به حرکت در می آورد خواست ماست. آنچه ما به کمک کلمه ی "من" به آن اشاره می کنیم ، موجود و مفهومی است که در نتیجه ی در کنار هم قرار گرفتن همان موادی که سنگ، چوب، سیب، خودرو و رایانه را می سازند، ساخته شده است. این سخت افزار زمینه ی وجود مفاهیم و موجوداتی انتراعی تر مانند بینایی، چشایی و در لایه های بالاتر هشیاری است. این اجزاء نیز بخشی از سیستمی را تشکیل می دهند که خواست دارد. اما خواست چیست؟

شاید بتوان خواست را اینطور تعریف کرد: الگویی که موجود هوشیار قصد دارد در جهان خارج از خود ایجاد کند. ساده تر، الگویی که وجودش رضایت موجود هشیار را افزایش می دهد. میزان افزایش رضایت، رابطه ی مستقیم با میزان خواسته شدن آن الگو دارد. در واقع هدف کسب رضایت است. موجود هشیار یا با یادگیری و یا ذاتی می داند که بعضی الگوها باعث افزایش رضایتش می شوند. این الگوها، چیزهایی است که می خواهد. اگر دانش کافی داشته باشد، الگوهایی مورد نیاز خواست خودش را ایجاد می کند.

"نیاز" رابطه ی علیتی بین دو الگو را مطرح می کند و "خواست" الگویی است در جهان بیرون که ما از درک آن احساس رضایت می کنیم. به این دلیل که اینها در یک سطح انتزاعی نیستند، جمله ی نخست این مقاله یک سوال منطقی نیست. سوالی که همواره در حال جواب دادن به آن هستیم این است که: کدام خواسته های من رضایت بیشتری برایم ایجاد می کند؟ جواب این سوال ساده نیست چون تحقق یک خواسته باعث تغییر در محیط اطراف می شود و رضایت مربوط به خواسته های دیگر را تغییر می دهد. به همین دلیل است که موجودی که سلسله ی علت و معلول های بلندتری را مد نظر قرار دهد، نتیجه ی دقیقتری به دست می آورد. این خصوصیتی که واژه ی "فرزانگی" به آن اشاره دارد.

پویا بیسادی


No comments:

Post a Comment