Tuesday, October 2, 2012

چانه زنی


کدام جامعه، جامعه ایده آل است؟ کدام نظام اقتصادی بهترین است؟ به نظر من حتماً باید اضافه کرد: ایده آل چه کسی؟ و بهترین برای کی؟ برای جواب دادن به این سوال ها جنبه های زیادی را باید در نظر گرفت. در این مقاله جوابی مستقیم به این سوالات داده نمی شود اما تلاش می کنم تا لایه های زیرین این پرسش ها را بررسی کنم تا توضیحی برای موضع گیر های من در باره ی این مسائل باشد.

شخصاً باور دارم که پاسخ سوالاتی این چنین بسیار نسبی است و به پارامترهایی جزئی تری از آنچه معمولاً مطرح می شود، بستگی دارد. بر اساس جهان بینی من (که در مقاله ی دیگری آمده)، موجوداتی که دارای درک هستند و در راس این طیف انسان از قدرت ذهن خود برای درک محیط پیرامون و در نهایت استفاده از این شناخت به نفع رضایت خود استفاده می کند. در این جهان بینی مفهوم رضایت بنیادی تر از منفعت مادی و اقتصادی در نظر گرفته می شود. برای مثال، رضایت مادر در آسایش فرزند و یا رضایت فرد از خوردن یک سیب در یک گروه قرار می گیرد. باید توجه داشت که این موضوع شخصی (Subjective) است. مادران همگی به یک اندازه فرزندشان را دوست ندارند. همانطور که همه ی ما لزوماً به خوردن سیب علاقمند نیستیم. مفهوم رضایت کاملاً با نظریه فرگشت (Evolution) تطابق دارد. رضایب موجودات معمولاً (و نه دقیقاً) در خدمت بقای ژن (و نه خود) آنهاست.

هدف این مقاله توضیح این جهان بینی و فرضیه رضایت (Satisfaction Hypothesis) نیست. بلکه تلاش می کند با استفاده از این جهان بینی، توصیف و مدلی از جهان پیروامون ارائه کند که شاید به درک بهتر آن در مورد مسائل اجتماعی کمک کند. در توصیف باید یا نباید وجود ندارد، زیرا مسأله مسأله ی شناخت است و نه درس اخلاق.

دو موجود را در نظر بگیرید که هر یک از این دو قادر به حذف دیگری است اما این اقدام با احتمال متفاوت به پیروزی منجر خواهد شد. در این بین هر دو از یک منبع مشترک برای بالا بردن رضایت خود استفاده می کنند. برای ساده شدن مسئله فرض می کنیم این رضایت به طور مستقیم به بقای این دو وابسته است. موجودی که شانس کمتری برای حذف حریف دارد حاضر است در ازای سهم کمتری از منبع مشترک به همزیستی ادامه دهد. موجود قوی تر هم به تناسب و در محدوده ی قدرت خود چانه زنی می کند.

در واقعیت دو موجود بقای یکدیگر را تهدید نمی کنند. بلکه این رضایت طرف دوم است که ممکن است با اقدامی از سوی موجود اول تغییر کند. برای مثال همسر شما تهدید می کند که به زندگی مشترک پایان خواهد داد مگر آنکه تغییراتی در رفتار شما رخ دهد که به رضایت او منجر می شود. در شرایطی که این امکان وجود ندارد، رفتار عاقلانه یک تهدید نیست بلکه انجام می شود. در مورد مثال قبلی، فرض شد که بقا، تامین کننده رضایت است. به عنوان استثناء فردی را در نظر بگیرید که به هر دلیلی (مثلا یک بیماری دردناک) می خواهد خودکشی کند. در واقع رضایت او در خودکشی است. در این مورد نمی توان به او گفت که اگر این سیب را به من ندهی تو را نابود می کنم.

 این ساختار در تمام موجودات دیده می شود. با در نظر گرفتن پارامتر رضایت می فهمیم که برای مثال وقتی به غذای یک گربه نزدیک می شوید، گربه با علائمی سعی می کند این پیغام را به شما بدهد که برای به دست آوردن این گوشت باید زخمی شوید. در این جدال ممکن است شما حتی موفق به کشتن گربه بشوید اما گوشت خاک آلودی که روبروی اوست ارزش زخمی شدن را برای شما ندارد. در مقابل یک سگ ممکن است تصمیم بگیرد که چنین ریسکی بکند. برای به دست آوردن گوشت کافی است به گربه شرایطی را نشان دهد که رضایت گربه بیشتر از آنچه گوشت برای او ارزش دارد به خطر می افتد. مثلاً تهدید به مرگ. اینجاست که گربه اگر مطمئن باشد که سگ حاضر است برای بدست آوردن گوشت او را بکشد، تا پای جان از آن دفاع نمی کند و فرار می کند.

همانطور که احتمالاً متوجه شدید، این شرایط نظریه بازی(Game Theory) است. ادعای من این است که با در نظر گرفتن پارامتر رضایت می توان این نظریه را بر روی تمامی رفتارهای موجودات هشیار اعمال کرد. بر اساس فرضیه رضایت، تنها کاری که مغز ما انجام می دهد کشف انتخابی است که به بیشترین رضایت در لحظه منجر می شود. حتی تجسم آینده و نقشه کشیدن برای آینده رضایت کنونی موجود را تغییر می دهد و به انتخابی منجر می شود که احتمالاً رضایت در آینده را نیز در بر دارد. شناخت محیط نیز در خدمت بهبود همین فرآیند است. هر چه ما از محیط آگاهی بیشتری داشته باشیم، شانس بیشتری برای پیش بینی آن داریم.

هرچند در آینده بیشتر در این باره سخن خواهم گفت اما لازم است اشاره به اینکه باور دارم با در نظر گرفتن این جزئیات می توان به تعریف دقیقتری از مفاهیمی چون اخلاق یا جامعه و یا نظام اقتصادی ایده آل دست زد. برای مثال اخلاق از این نگاه ذاتی نیست. اگر رفتاری ذاتی باشد، نیاز به آموزش و تشویق یا نهی ندارد. این مجموعه رفتارها به تدریج در جوامع شکل گرفته اند زیرا منافع جمع را تامین می کردند. جامعه سعی می کند هزینه ی رفتارهای غیر دلخواهش را بالا ببرد. قانون یکی از این ابزارهاست اما گاهی یک نگاه غضب آلود هم می تواند روز شما را خراب کند پس متوجه رفتارتان در جمع می مانید. جالب اینجاست همانطور که دوید هیوم اشاره کرده است، قدرت چانه زنی افراد در شکل گیری اخلاق اثر دارد. تا زمانی که بزرگسالان درکی از ناراحتی کودکان نداشتند و از طرفی زجر کشیدن کودکان باعث کاهش رضایت آنها نمی شد، تنیبه بدنی غیر اخلاق نبود. حقوق زنان نیز از همین ساختار پیروی می کند. زنانی که برای به دست آوردن رضایت بیشتر فعالیت می کنند در اکثر مواقع ساختار رضایت مردها را تغییر می دهند. یعنی با آموزش و بیان مسائل خود کاری می کنند که رضایت مردها بیشتر در رفتاری باشد که آنها نیز از آن راضی هستند.

به عنوان آخرین مثال، هدف علم اقتصاد (به گفته ی دوید فریدمن)، بیشینه کردن شادی (رضایت) است. اما از آنجایی که ما نمی توانیم از مردم بپرسیم که چقدر برایشان مهم است که برای مثال یک جسم خاص را داشته باشند، به میزان پولی که حاضر هستند به ازای آن پرداخت کنند توجه می کنیم. 

No comments:

Post a Comment